-
حموم آفتاب
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 10:45
گاهی بد نیست آدم زیر نور خدا حموم آفتاب بگیره. پوست رو برنزه میکنه. اصلا تازگی ها مده. http://yeklivanchai.blogsky.com/?PostID=10
-
امید
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 10:43
چرا؟ چرا بعضی وقتها دنیا اینقدر تیره و تار میشه؟ چرا گاهی وقتها با یه شمع که هیچ با صد تا شمع هم نمیشه برای تاریکی مجلس ترحیم گرفت. آخ... خدای من چه خوب میشد آدم بزرگ نمیشد. کاش هیچ وقت آرزو نمی کردم با اون دستهای کوچکم دنیا رو عوض کنم. کاش مامان یادم نداده بود که خوب بودن یعنی چی. کاش بابا یادم نداده بود فکر کردن...
-
دوراهی(۲)
جمعه 25 آبانماه سال 1386 09:58
شروع کردم به خوندن کتاب. یه پسر لاغر با شونه های افتاده جلوم رژه می رفت. خیلی داغون بود. از سرو لباسش معلوم بود که مشکوک میزنه. شایدم نبود. از ترسم که نکنه حواسم به کتاب خوندن پرت بشه بند کیفمو دور دستم پیچیدم(آدمیزاد بعضی وقت ها از چه چیزهایی که نمی ترسه). اومد نشست پیشم٬ یه لبخندی بهش زدم و بهش جا دادم. چند دقیقه...
-
رزق و روزی
سهشنبه 22 آبانماه سال 1386 13:37
مادر بزرگ میگه: رزق و روزی آدم دست خداست. میگه: اگه بهش نیاز داشته باشی خودش بهت میده. اگه باید داشته باشی خودش برات جورش میکنه. گشنمون شده بود. ۲تا بیسکویت خریدم. همین که تو دهنم گذاشتمش لای دندونام خورد شد و ریخت روی زمین. «های چکار میکنی همشو ریختی روزمین که! اصراف کار». خواستم خم بشم تا جمعشون کنم که یه کنجشک پر...
-
بهشت کجاست؟
سهشنبه 22 آبانماه سال 1386 11:20
واقعا بهشت کجاست؟ تا حالا از خودت پرسیدی؟ تا حالا بهش فکر کردی؟ همه ی ما تصورمون از بهشت یه جای با صفاست یه جای پر آب و علف٬ دارو دخت. نه جدا تا حالا فکر کردی اگه یه روز بری بهشت چکار می کنی؟ من اگه پام به بهشت برسه از خوشحالی ذوق مرگ می شم همونجا کوپ می کنم و می میرم. آخ یادم نبود اونجا مرگ معنی نداره. همه چیز برای...
-
دو راهی
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 11:29
تا حالا سر دو راهی موندی؟ بی قراری می کردم. همه جارو برای دیدنش زیر پا گذاشته بودم. اونجا هم نبود. گفتم خدایا یه کاری بکن خسته شدم. یه ندایی بهم گفت برو٬ برو تا پیداش کنی. راه افتادم تا شاید همینطور که تو خیابونا می چرخم ببینمش. تابلوی خیابونا یکی یکی از جلوی چشمام رد می شد. دیگه جونی نداشتم. شاید باید همون اونجا...
-
راز و نیاز
شنبه 19 آبانماه سال 1386 09:35
خدا جونم سلام. امیدوارم هنوزم عاشقم باشی. من که هر لحظه به یادت هستم. بعضی وقت ها دلم برات بدجوری تنگ می شه. کارم از ناز کردن برات هم گذشته. ... مگه می شه آدم خدایی داشته باشه که عاشقانه دوسش داشته باشی اونم تو رو معشوقه ی خودش بدونه اونوقت بذاره معشوقش ناله کنه. خدا یا می گم نکنه عاشق یکی دیگه شدی برام هوو آوردی. اون...
-
منفی یا مثبت
شنبه 19 آبانماه سال 1386 09:27
آخر هفته طبق معمول پول تو جیبیم ته کشیده بود. چون داشت دیرم می شد مجبور بودم با ماشین برم. از اون روزایی بود که از صبح همش بد میاوردم. 3تا ماشین سوار شدم تا به دفتر رسیدم، تا ته جیبم در اومد. تو دفتر هیچی سر جاش نبود. مدیر ساختمون ازمن برای برنامه ای کمک خواست و از روی اجبار قبول کردم. دیگه داشتم کلافه می شدم. شانس هم...
-
گمشده
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 10:19
صدای حق حق گریشو شنیدم. یه لباس نارنجی با شلوار لی آبی٬ موهای لختش تا زیر شونه هاش مثل درخت بید توی باد پاییزی دیشب می رقصید. تنها گوشه ی خیابون ایستاده ٬دست مادرش رو برای دیدن ویترین مغازها ول کرده بود. صدای لرزیدن تنش هنوز تو گوشمه. ندایی اومد که برو٬ برو تا برسی بگرد٬ بگرد تا پیدا کنی. دخترک رفت به صدای هیچ کس گوش...
-
یا حق
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 09:27
۱- به نام خدا ۲- سلام ۳- لپ مطلب: همیشه برای شروع یه کار اگه از روی عشق باشه می گن یا علی گفتیمو عشق آغاز شد. درسته علی مظهر عشقه ولی علی هم آدمیزاد بود. یه دل داشت قد یه مشت گره کرده. با اینکه شکستنش تا دنیا دنیاست اسمش مثل اون مشت٬ لرزه به تن آدمی میندازه. ۴- این وبلاگو می نویسم برای نشون دادن عظمت انسان. اشرفی که...